شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترجیع بند
عید است ویا نیمۀ ماه رمضان است؟ ازهردوبگویم که هم این است وهم آن است عـیـدیکه به ماهرمـضان داد تجـلّـی ماهی که درآن روی خداوند،عیان است
ریزد دُرمدح حـسن ازدرج دهـانها یانام دلانگـیـزحَسن نقـل دهان است
قــرآنعــلـی دربـغــل امابـیـهــاسـت برخال وخطش چشم محمّد نگران است این بضعۀ پیغمبر واین یوسف زهراستاین جان جهان جان جهانجان جهان است
دربین امامان به کرامت شده مشهور یک گوشه ز بیتالکرمش باغ جناناست سرتابه قدم یکسره روح است چهروحیروحیاست که برپیکرتوحید رواناست
تا حشر زند از گـلوی خون خدا موج خونی که به رگهای حسن در جریان است
صبـرش سپـر سیـنۀ دین بود،وگـرنه هریکمژهاشتیر و دو ابروش کمان است
داند چو پـدر در کـند ازقـلعـۀ خـیـبر آنجاکهعیان استچهحاجت بهبیاناست
با چشم خـیالش منگرفوق خیال است در حق گمانش نشمرفوق گمان است
گرپـایۀ قـدرش نگـری فـوق گـمانها ورمدّت عمرش نگری کلّ زمان است
درخال و خطش هرچه بخوانید و ببینید ازبـوسۀ پـیـغـمبـراسـلام نشـان است
من خارم واوصاف گل ازخارنیارید ایـن کـار جـز از خـالـق دادار نـیـایـد
این ماه رسول است که ازماه صیامش پیوسته درود و صلوات است وسلامش برتـر بُـوَد از منـقـبت ومدح خـلایـق قدروشرف وعزت و اجلال ومقامش روشن شده چشم علی ازپرتوحُسنش شیرین شده کـام نـبی ازشهد کـلامش همفـوج مـلائک همه افتاده بهخاکش هم خیل نبـیـّـین همه خـوانـدندامامش رضوان اگرازدوستیاش دست بدارد والله قـسـم بـویبهشت استحـرامش دشنـام شـنـیدن کـرم و لـطف نـمـودن این است همان عادت واحسان ومرامش بر آب بـقـا نـاز کـند تا صف محـشـر گرخضر گذارد لب خود برلب جامش درحُـسن خـدائـیـش ببـیـنید و ببـیـنـید خلقخوش جد،خوی پدرعصمت مامش ازبسکه حَسن درحَسناستوهمهحُسناستاز سـوی خـداونـد حَـسـن آمده نـامش نـبـْود عجـب آرنـد اگـر دست تـوسّـل خیل ملک ازعرش به مرغ لببامش فریاد حسینبن عـلـی داشت سکـوتش شمشیـر شـرر بارعـلـی بود پـیامـش بر تربت بیشمع و چـراغش بنویسید والله قـسـم صبـر حـسن بـود قـیـامـش زیباتروبالاتر ازاین است که هرصبح یـا مِـهـر بـخـوانـنـد ویا مـاهِ تـمامـش بـالـلـه نـگــفـتـنـد نـگـفـتـنـد نـگـفـتـنـد گـویند اگرخـلق جهـان مـدح مـدامش
من خارم واوصاف گل ازخارنیارید ایـن کـار جـز از خـالـق دادار نـیـایـد
ایـن آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد تـعـالاسـت این پرتوحُسن ازل ازصبح تجلّاست این سورۀ یاسین به روی دامن کـوثر اینمصحف نوراستکه برشانۀ طاهاست این نـجـل عـلـی اشـرف اولاد محـمّـد اینخـوبترین سلـسلۀ آدم وحـواست گه سورۀ والیل وگهی سورۀوالشمس گه برسردست نبی و حیدرو زهراست درمصحف زیبای رخش سورۀ مریم درعطر بهشتی نفسش روح مسیحاست اومثل عـلی برهـمۀ خلـق،امام است حکمش همهجا حکم خداوند تعالاست گرجنگ کند،جنگ بوَد برهمه واجب ورصبر کند،صبربرایهمهزیباست
هرنکته که او گفت خدا گفت خدا گفتهرامرکه اوخواستخداخواستخداخواست هرچند حیات دین،از خونحسین استبا صبرحسن،قامت اسلام بوَد راست ما پیـروصلح حَسن وجنگ حسیـنـیم امراست زمولا واطاعت همه ازماست گرامربه صلح آید،یا حکم به نهضت اسلامهمان پیروی ازگـفـتۀ مولاست این صلح بوَد سختتر از غزوۀ خیبر این صبرهمان صبرعلی دردل اعداست یارب توگواهی که به هرواقعه ما را بـردامـن اولاد عـلـی دسـت تـولّاست با خـون دل شیـعـه نـوشـتـنـد زآغـاز دیـنـی که خـدا گـفـته تـولّا و تبرّاست
من خارم واوصاف گل ازخارنیارید ایـن کـار جـز از خـالـق دادار نـیـایـد